جدول جو
جدول جو

معنی باز گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

باز گفتن
تعریف کردن، نقل کردن
تصویری از باز گفتن
تصویر باز گفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
باز گفتن
تکرار کردن سخنی مجددا گفتن، بیان کردن
تصویری از باز گفتن
تصویر باز گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
باز گفتن
گفتن، دوباره گفتن، مطلبی را تکرار کردن
تصویری از باز گفتن
تصویر باز گفتن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بر گشتن مراجعت کردن باز گردیدن، پشیمان شدن توبه کردن، منصرف شدن ترک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
مجددا رفتن دوباره رفتن باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
دوباره رفتن، بار دیگر رفتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز گرفتن
تصویر باز گرفتن
پس گرفتن، واپس گرفتن، چیزی از کسی گرفتن، چیزی به چنگ آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راز گفتن
تصویر راز گفتن
با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سر، رازی را به کسی سپردن، بیخ گوشی صحبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز گفت
تصویر باز گفت
نقل، روایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازتافتن
تصویر بازتافتن
بازگرداندن، باز پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره یافتن چیزی را شی از دست رفته را بدست آوردن، چیزی را باسانی بدست آوردن بی زحمت بدست آوردن چیزی، پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد گشتن
تصویر باد گشتن
هدر شدن، باطل شدن، هلاک شدن، نیست و نابود گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز گشته
تصویر باز گشته
بر گشته مراجعت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راز گشتن
تصویر راز گشتن
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز گرفتن
تصویر ساز گرفتن
هماهنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نهفتن
تصویر باز نهفتن
نهفتن، پنهان کردن، پنهان داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز هشتن
تصویر باز هشتن
واگذار کردن، فروگذاشتن، رها کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز رستن
تصویر باز رستن
نجات یافتن، رها شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطل گفتن
تصویر باطل گفتن
بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن، برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاز گرفتن
تصویر گاز گرفتن
عمل فرو بردن دندان در چیزی، دندان گرفتن، گاز زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد گشتن
تصویر باد گشتن
بر باد شدن، بر باد رفتن، هدر شدن، هیچ شدن، نابود شدن، برای مثال کنون آنچ دی بود بر ما گذشت / گذشته همه نزد ما باد گشت (فردوسی - ۵/۲۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
گاز زدن: تا بود در تو ساکنی بر جای زلف کش گازگیر و بوسه ربای. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
لغاز خواندن بنگرید به لغاز خواندن لغاز خواندن: خانم بزرگ که باطاق برمیگشت نفهمید که هوویش باو لغز میگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاز گفتن
تصویر لغاز گفتن
لغاز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد گشتن
تصویر باد گشتن
((گَ تَ))
هدر رفتن، برباد رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باز یافتن
تصویر باز یافتن
((تَ))
دوباره پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاز گرفتن
تصویر گاز گرفتن
((گِ رِ تَ))
به دندان گرفتن، دندان گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باز یافتن
تصویر باز یافتن
دوباره یافتن، پیدا کردن، چیز ازدست رفته را به دست آوردن
چیزی را به آسانی و بی زحمت به دست آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاز گرفتن
تصویر گاز گرفتن
Bite, Pinch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
кусать , ущипнуть
دیکشنری فارسی به روسی
кусати , щипати
دیکشنری فارسی به اوکراینی