- باز گفتن
- تعریف کردن، نقل کردن
معنی باز گفتن - جستجوی لغت در جدول جو
- باز گفتن
- تکرار کردن سخنی مجددا گفتن، بیان کردن
- باز گفتن
- گفتن، دوباره گفتن، مطلبی را تکرار کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر گشتن مراجعت کردن باز گردیدن، پشیمان شدن توبه کردن، منصرف شدن ترک کردن
مجددا رفتن دوباره رفتن باز شدن
دوباره رفتن، بار دیگر رفتن، بازگشتن
پس گرفتن، واپس گرفتن، چیزی از کسی گرفتن، چیزی به چنگ آوردن
با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سر، رازی را به کسی سپردن، بیخ گوشی صحبت کردن
نقل، روایت
بازگرداندن، باز پیچاندن
دوباره یافتن چیزی را شی از دست رفته را بدست آوردن، چیزی را باسانی بدست آوردن بی زحمت بدست آوردن چیزی، پیدا کردن
هدر شدن، باطل شدن، هلاک شدن، نیست و نابود گشتن
بر گشته مراجعت کرده
پنهان شدن
هماهنگ شدن
نهفتن، پنهان کردن، پنهان داشتن
واگذار کردن، فروگذاشتن، رها کردن
نجات یافتن، رها شدن، رهایی یافتن
بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن، برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
عمل فرو بردن دندان در چیزی، دندان گرفتن، گاز زدن
بر باد شدن، بر باد رفتن، هدر شدن، هیچ شدن، نابود شدن، برای مثال کنون آنچ دی بود بر ما گذشت / گذشته همه نزد ما باد گشت (فردوسی - ۵/۲۰۵)
گاز زدن: تا بود در تو ساکنی بر جای زلف کش گازگیر و بوسه ربای. (هفت پیکر)
لغاز خواندن بنگرید به لغاز خواندن لغاز خواندن: خانم بزرگ که باطاق برمیگشت نفهمید که هوویش باو لغز میگفت
لغاز خواندن
دوباره یافتن، پیدا کردن، چیز ازدست رفته را به دست آوردن
چیزی را به آسانی و بی زحمت به دست آوردن
چیزی را به آسانی و بی زحمت به دست آوردن
Bite, Pinch
morder, beliscar
beißen, zwicken
gryźć, szczypać
кусать , ущипнуть
кусати , щипати
morder, pellizcar